Sunday, July 31, 2005

ایستاده‌ام چو شمع ...

Wednesday, July 27, 2005

...

فعلا دو روزه که همه‌ی زندگی من شده این فسقلی!

Sunday, July 24, 2005

به یاد احمد شاملو

"...
غوغا بر سر چيست؟
ظلمت پوشانى از اعماق برآمده‌اند كه مجريان فرمان خداييم
شمشيرى بی‌دسته را در مرز تباهى و انسان نشانده‌اند
و بر سفره‌يى مشكوك جهان را به ساده‌ترين لقمه‌يى بخش كرده‌اند
ما و دوزخيان!
فرمان خدايم!
فرمان خدا چيست؟ خدا!!!"

Friday, July 22, 2005

...

گاهی وقت‌ها چنان محو این شیشه‌ی مانیتور و دنیای داخلش می‌شوم که همه چیز را فراموش می‌کنم. چند لحظه پیش وقتی سرم را به اندازه‌ی نود درجه از روی مانیتور چرخاندم، فهمیدم چه لحظه‌ای را نزدیک بود از دست بدهم. لحظاتی که شاید دوباره تکرار شوند، ولی به حتم حال و هوای دیگری دارند (شاید خوب تر و شاید بدتر). به هر حال شما هم با من درین لحظه شریک شوید: [+][+][+][+]

فنزنامه

دی‌شب به تماشای فنز (F. A. N. S.) رفتیم. تالار! چهارسو مثل همیشه گرم. در یک ردیف صندلی که 9 نفر باید بنشینند، 12 نفر نشته بودیم. این‌ها را همیشه تحمل کرده‌ایم و خواهیم کرد. البته مدیریت سالن نسبت به گذشته خیلی به‌تر بود.
موضوع نمایش، زندگی خانواده‌ای بود که به طور اجدادی از هواداران متعصب تیم منچستر یونایتد بودند؛ و نشان دادن تاثیر تعصب‌های کور در عشق، اعتقادات، روابط زناشویی و خانوادگی، کار، ذهنیات و رفتار‌های فردی و در کل تمام جنبه‌های مادی و معنوی یک زندگی، برداشت من از این نمایش بود.
داستان نمایش در منچستر و در سال 1966 می‌گذشت؛ اما نه گریم‌ها، نه لباس‌ بازیگران و نه طراحی صحنه، کمک شایانی در القا این موضوع به من نکرد و به نظر این عناصر بیش‌تر در خدمت خود موضوع نمایش بودند تا مکان و زمان داستان.
شاید من به بازی پرویز پرستویی و ترانه علیدوستی در سینما عادت کرده‌ام، ولی بازی مهتاب نصیرپور برایم قابل توجه بود.
در بیست دقیقه‌ی ‌آخر فقط منتظر بودم که تئاتر تمام شود. نمی‌دانم چرا آقای رحمانیان علاقه‌ی زیادی به کش دادن کار‌های اخیر خود دارند. اتفاقی که در نمایش «اسب‌ها» هم رخ داد.
به هر حال اگر این‌ روزها شما تنها و تنها وقت و امکان دیدن یک نمایش را دارید، پیشنهاد من «مجلس شبیه ذکر؛ در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رُخشید فرزین» است؛ و اگر وقت دیدن دو نمایش را دارید، فنز را از دست ندهید.

لینک‌های مرتبط با این نمایش:
- خلاصه‌ی داستان نمایش "فنز" / BBC؛
- نگاهی به نمايش "فنز" / BBC؛
- نقدی بر نمایش "فنز" / ایران تئاتر - رضا آشفته؛



[Comments]

Tuesday, July 19, 2005

سوغاتی

آسمون گاهی اوقات در وبلاگش مطلبی می‌نویسد با عنوان لینکدونی خجالتی. حالا این هم «فوتوبلاگ خجالتی» بنده!
با این توضیح که آخر هفته‌ای که گذشت، دماب بودم و عکس‌ها هم سوغات همین سفر است. غیر از آخری، باقی دست‌پخت خودم است. نوش‌جان:
[1][2][3][4][5][6][7][8][9][10][11

Sunday, July 17, 2005

...

منتظر یک خبرم. خوب یا بدش رو نمی‌دونم، ولی امیدوار نیستم خوب باشه. مدام گویا رو Refresh می‌کنم. از این که فقط ناظریم رنج می‌برم...

...

قضیه‌ی نوشی و جوجه‌هاش موقتاً به جایی رسید [+] و حکایت نوشی‌ها همچنان باقی...

Tuesday, July 12, 2005

...

Monday, July 11, 2005

...

هرچه گفتنی بود را، دوستان نوشته‌اند. از نوشی هم خبری نیست. نوشی سکوت کرده است، اما ما وظیفه داریم، فریاد بزنیم. برای نوشی، برای نوشی‌ها و برای جوجه‌ها...
تنها امیدوارم لااقل تا این لحظه خبری از جوجه‌ها داشته باشد و حداقل صدای‌شان را شنیده باشد. امیدوارم گروگان‌گیری فقط تصور باطل من باشد که اگر نه، کار بسیار دشوار است...
دلم برای جوجه‌ها تنگ است. برای آلوشا که کاندیدای ریاست جمهوری شهرمان بود [+] و برای ناشا با آن جای پای کوچک‌اش [+]. چه می‌گویم! نوشی الان چه حالی دارد...

Thursday, July 07, 2005

...

سایت انجمن سینماگران آزاد ایران با پشتکار دوست خوبم، سرانجام شروع به ‌کار کرد. به‌نظر من خود سایت از لحاظ فنی و گرافیکی خالی از ایراد نیست و در ضمن خدا نکند گذر خوابگرد عزیز به این سایت بیافتد! اما با توجه به امکانات و مشکلات که این دوستان، شروع بسیار خوبی داشته‌اند. آن چه من بسیار نگرانش هستم، مساله‌ی به‌روز کردن سایت است. نمی‌دانم دوستان چه برنامه‌ای برای این مورد دارند؟
انجمن در سال گذشته دو برنامه‌ی بسیار مفید و عالی برگزار کرد: بزرگداشت سهراب شهید ‌ثالث و بزرگداشت کارگردانان جریان‌ساز ایران. چرا امسال از این برنامه‌ها خبری نیست؟ برنامه‌های دوستان در سال جدید تخصصی شده است، ولی سینما برای همه است، نیست؟
در ضمن به زودی نقدی (!!!) از یکی از تولیدات انجمن خواهم نوشت. کارگردانش خود را آماده کند.

...

گروه امداد و نجات موج پیشرو برنامه‌ای را برای کمک به کودکان بی سرپرست زلزله‌ی زرند کرمان، در 13 مرداد تدارک دیده‌‌اند. حتی اگر نمی‌توانیم در زمینه‌ی مالی یاری‌گر این دوستان باشیم، حمایت معنوی خود را از این حرکت باارزش دریغ نکنیم.

...

چه می‌کنه این Canon PowerShot Pro1! حضرات Flickr رو فیلتر کرده‌اند و نمی‌تونم عکس‌ها را آپ‌لود کنم!! ولی به ‌زور از سیم خاردار رد شدم و یکی را گذاشتم اینجا!!!

...

این روزها هوای تهران بیش از حد گرم است. طاقت آدم هم حدی دارد...

Saturday, July 02, 2005

پلورالیزم خانوادگی

پدرش می‌گوید "اوِژن"؛
و مادرش بر "آرتین" اصرار دارد.
من که قرار است عموی او باشم، "فرداد" را پیشنهاد می‌دهم؛
و مادربزرگش "آرمان" را دوست دارد.
پدربزرگ نیز ساکت است و هیچ نمی‌گوید.
از سایر نقاط نیز پیشنهاداتی چون "فرمان"، "تقی" ، "غازان" (!!!) و ... به شوخی و جدی می‌رسد.
این گفتمان تنها ده دقیقه در خانه دوام دارد و بلافاصله پس از آن همه تغییر عقیده می‌دهند و جبهه‌بندی‌های جدیدی در هر ده دقیقه شکل می‌گیرید.