در شهر: لبخندها
امروز در شرکت دوستان به مناسبت نیمهی شعبان جشن گرفته بودند و در جلوی شرکت شیرینی و شربت پخش میکردند. من هم خیلی کار داشتم و نشد درست و حسابی در جشنشان شرکت کنم؛ و تنها از پنجره چند تایی عکس گرفتم.
از آن بالا که به لبخندها نگاه میکردم، به این سوال فکر میکردم چرا مایی که به این سادگی و زیبایی به هم لبخند میزنیم، به همان سادگی و زشتی به دریدن هم مشغولایم...
بگذریم. خیلی نوشتم؛ ولی بگذارید این شادی را که اتفاقا در این روزها خیلی هم "مقدس" است، تلخ جلوه ندهم. بگذریم... فقط همین.
از آن بالا که به لبخندها نگاه میکردم، به این سوال فکر میکردم چرا مایی که به این سادگی و زیبایی به هم لبخند میزنیم، به همان سادگی و زشتی به دریدن هم مشغولایم...
بگذریم. خیلی نوشتم؛ ولی بگذارید این شادی را که اتفاقا در این روزها خیلی هم "مقدس" است، تلخ جلوه ندهم. بگذریم... فقط همین.